به اعتقاد کارشناسان اتفاقات چند روز اخیر که بخشی از گروههای تهیدست و حاشیه نشین نیز در آن نقش داشتند نشان میدهد که تریبون یا جایگاهی برای شنیدن صدای این گروه برای طرح مطالبات و اعتراضاتشان وجود ندارد و از سوی مسئولان نیز ساز و کار خاصی برای شنیدن صدای آنها طراحی نشده است.
این گروه از جامعه شناسان بر این باورند که استراتژی مسئولان در برابر حاشیهنشینان باید بر این محور باشد که آنها را به رسمیت شناخته و آنها را غیر تلقی نکنند و نسبت به این گروه از افراد جامعه نباید برخورد سلبی و قهرآمیز داشته باشند. البته جامعهشناسان بر این نکته نیز تأکید دارند که بخشی از دلایل این گونه اعتراضات و ناآرامیها در حاشیه شهرها و سکونتگاههای غیر رسمی در کنار شهرهای بزرگ به دلیل فقر و بیکاری و توزیع ناعادلانه امکانات شهری و... میباشد که افزایش قیمت بنزین نیز این نگرانی را در خیلی از افرادی که در حاشیه شهرها سکونت دارند ایجاد کرد که معیشت آنها تحت تأثیر قرار گرفته و موجب سقوط بیش از پیش به ورطه فقر و بینوایی را به همراه خواهد داشت.
به همین دلیل برخی تخریب گران با سوءاستفاده از این نگرانی ها با به آتش کشیدن اموال عمومی و تخریب بانکها و مغازهها و... نظم عمومی و آرامش شهر را برهم زدند. در زیر برخی از کارشناسان راهکارهایی برای بیان اعتراضات این قشر و به رسمیت شناختن صدای آنها بیان کردند که میخوانید:
اعتراضهای پیرامونی و اهمیت توجه بیشتر به مسائل تهیدستان شهری
حسین ایمانی جاجرمی؛ جامعه شناس
اگر گفته شود که وضعیت بیهنجاری یا آنومیک بر پیرامون تهران و شهرهای بزرگ حاکم است، نباید آن را بهعنوان گزافه تلقی کرد. حتی اگر این ادعا در ابتدا نادرست به نظر برسد، نگاهی عمیق به اتفاقات روی داده در چند روز اخیر، ایجاب میکند که شرایط پیرامون را از زاویه جامعه شناسی توسعه با دقت بیشتری مورد توجه قرار داد. وسعت تخریب و غارت در سکونتگاههای اطراف تهران که حتی به کتابخانه عمومی هم رحم نکرده نشان میدهد که دو متغیر مهم اتصال افراد به جامعه یا «یکپارچگی اجتماعی» و «انضباط» یا رعایت نظم در زندگی اجتماعی از اثربخشی لازم در این مناطق برخوردار نیستند.
وقوع رویدادهایی مانند خشکسالی و فزونی بیکاری در استانهای کمتر توسعه یافته کشور سبب شده تا در سالهای اخیر به شکلی تدریجی و ناملموس نوعی تغییر بافت جمعیتی و گروههای اجتماعی در پیرامون تهران و کرج شکل بگیرد. مهاجرت از شهرستانها به تهران اتفاق جدیدی نیست و دهههاست که جریان دارد اما آنچه که مهاجرتهای اخیر را از گذشته متمایز میکند، تجمع اقشار فرودست از قومیتهای برخاسته از استانهای کمتر توسعه یافته در سکونتگاههای اطراف تهران و دیگر شهرهای بزرگ است که به علل مختلف اتصال آنها از نظر فضایی و معیشتی به شهر بزرگ در قالبهای مرسوم و مقبول صورت نگرفته و در نتیجه یکپارچگی اجتماعی اتفاق نیفتاده است. به عبارت دیگر، به سبب شرایط درونتابی ساختاری بر اقتصاد کشور در سالهای اخیر که امکان شکلگیری فعالیتهای اقتصادی بزرگ مقیاس و تشکیل طبقه کارگر مدرن را از میان برده است، مهاجران قومی با گیرافتادن در سکونتگاههای عموماً فقیرنشین خود چارهای جز پرداختن به فعالیتهای اقتصادی خردمقیاس و در حاشیه اقتصاد کلان شهر نداشتهاند؛ وضعیتی که عملاً منجر به تقویت روابط درون شبکهای- قومی حول فعالیتهای غیررسمی و پارازیتی شده است. این در حالی است که برای مثال در دهه چهل و پنجاه خورشیدی و در شرایط برونتابی ساختاری اقتصاد کشور برای بخش قابل توجهی از گروههای مهاجر امکان کار در کارخانجات صنعتی و سکونت در تهران با فاصله بسیار نزدیک با سکونتگاههایی مانند پیکان شهر فراهم بود. از همین رو جای تعجب ندارد که برخلاف تصور رایج گروههای کارگری شاغل در مراکز صنعتی مدرن کمترین کنش انقلابی را در جریان انقلاب سال 1357 داشتند.
از سوی دیگر، نبود یا تضعیف سازوکارها و منابع متصلکننده طبقات اجتماعی به یکدیگر مانند انواع زیرساختهای اجتماعی و فضاهای عمومی مشترک سبب شده تا فاصله اقتصادی و اجتماعی موجود میان این گروههای پیرامونی و طبقات متوسط و بالای جامعه بیش از پیش تعمیق و ژرفا یابد. این وضعیت موجب میشود تا مسائل و مشکلات موجود در حاشیه، صدایی در سیاست گذاریها و برنامهریزیهای معمول نداشته باشد. برای مثال در اتفاقات چند روز اخیر که پس از اعلام تغییرات قیمت بنزین روی داد به نظر میرسد مراکز سیاستگذاری و تصمیمگیران کلیدی توجهی به تأثیرات این تغییرات بر مسائل این گروههای ساکن در حاشیه شهر که رفت و آمد و اتکای روزمرهای به شهر بزرگ دارند نکرده است. این در حالی است که برخلاف باور مرسوم که طبقه بالا را به سبب برخورداری از تعداد خودرو بیشتر در زمینه مصرف بیرویه بنزین مورد ملامت قرار میدهد، اتکای این گروهها به خودرو برای رفت و آمد و تأمین زندگی در قالب استفاده از خودرو بهعنوان مسافرکش خیلی بیشتر از طبقات بالاست. از سوی دیگر تأثیر افزایش قیمت بنزین برای طبقات بالا ناچیز و قابل چشم پوشی است اما برای این طبقه ممکن است به سبب برهم خوردن تعادلهای ظریف میان هزینهها و درآمد، سقوط بیش از پیش به ورطه فقر و بینوایی را به همراه داشته باشد. در شرایط حاضر به تعبیر یکی از مشاهده گران میدانی میتوان گفت که شاهد شکلگیری نوعی «قبیلهگرایی پیرامونی» در اطراف شهرهای بزرگ هستیم که با فراهم شدن فرصت و در ضعف سازوکارهای یکپارچگی و انضباط اجتماعی، امکان بروز مییابد و خشم و نفرت خود را از وضعیت فقیرانه و فاصله طبقاتی با به آتش کشیدن مراکز و تأسیسات عمومی نشان میدهد. در این زمینه مقایسه میان دو شهر جدید اطراف تهران که یکی عموماً سکونتگاه طبقه متوسط با هویت کارمندی و دیگری گروههای تهیدست با هویت مشاغل حاشیهای جالب توجه است که در اولی کمترین خسارات و در دومی بیشترین خسارات به تأسیسات عمومی و مراکزی نظیر بانکها و فروشگاههای بزرگ را داشتهایم و در سکونتگاههای دیگر با تمرکز بیشتر فقرای پیرامونی خسارات بیشتر.
حاشیهنشینان نمایندهای ندارند تا صدایشان شنیده شود
اردشیر گراوند، جامعه شناس
رهبر انقلاب چندی پیش پیرو سلسله گزارشهایی که از وضعیت آسیبهای اجتماعی به ایشان ارائه شده بود، 5 محور مهم را به وزارت کشور ابلاغ کردند تا همه سازمانها و دستگاهها هم درباره این 5 محور، اقدام ویژه و فوقالعادهای انجام دهند. اولین محور به شهرستانهای بحرانی اختصاص داشت که مهاجر فرست تلقی شده و به حاشیه شهرهای بزرگ مهاجر میفرستند. ما در بررسیهایمان توانستیم 31 استان را احصا کنیم که 50 درصد مهاجرت کشور به آنها اختصاص داشت. این شهرستانها نه تنها خود درگیر بحران اشتغال و امنیت هستند که برای کشور هم بحران ایجاد میکنند. محور دوم بحث مهم حاشیه نشینی است که این شهرستانها از دل این بحرانزاده میشوند. اگر بررسی کنید هم متوجه میشوید که این حاشیه نشینها در اطراف تهران و مناطق مهاجر پذیر پایتخت ساکن شدهاند و به همین علت درمناطق مهاجرپذیری مثل ملارد، قلعه حسن خان و خانی آباد، درگیری و اعتراضات خیابانی رخ داد و جالب اینکه اثری از این اعتراضات خیابانی در محلات تهران همچون اطراف راهآهن نبود. اما سؤال اینجاست که این افراد چرا و چگونه دست به اعتراض میزنند؟ پاسخ روشن است، زمانی که معیشتشان بهخطر میافتد. این افراد در واقع به محض اختلال در ارائه خدمات دون پایه، با وجود آنکه در فقر امکانات بسر میبرند، دچار عصبانیت میشوند و دست به خشونت میزنند. چراکه شغل اغلب آنها مسافرکشی است. علت اصلی این ناآرامیهای خیابانی به عدم توسعه یافتگی شهرستانهای مهاجر فرست برمیگردد. این اتفاق سابقه تاریخی دارد. در اوایل انقلاب، البته قشر متوسط با حاشیه نشینها همراهی کردند و به کمکشان آمدند، اما در این دوره قشر متوسط، صفشان را از حاشیه نشینها جدا کردند تا مرز بین این دو مشخص شود. با این همه نمیتوان به این مسأله مهم بیتفاوت بود. دولتها باید آهنگ توسعه را به این شهرستانها ببرند و در آنجا به حل مسائل آنها بپردازند، چراکه در پایتخت نمیتوان مسأله حاشیه نشینها را حل کرد. ما بارها در این زمینه هشدار داده و ابراز نگرانی کرده ایم، اما توجهی نشده است. اعتراضات برخاسته از حاشیه نشینی انرژی ندارد و در کوتاه مدت به پایان میرسد، چون ادامه این ناآرامیها نیازمند نماینده است، بنابراین این نوع تنشها در کوتاه مدت با تخریب و خسارتهایی همراه شده و طی چند روز تمام میشود.از طرفی این قشر نمیتواند رهبرساز باشد و تولید مطالبه کند. دلیل اصلی که صدای این افراد شنیده نمیشود، هم همین موضوع است. آنها همانند احزاب و اصناف دارای نماینده نیستند تا صدای اعتراضاتشان را به گوش مسئولان برسانند. کشوری که دارای 60 میلیون نیازمند است، هر لحظه پتانسیل ناآرامی دارد و ما نباید به دست این افراد بهانه بدهیم. بههمین علت میگوییم که نباید با بخشی از این افراد و نه همه آنها، با خشونت برخورد شود، چون حجم عاطفی بالایی دارند و دچار هیجانات میشوند. مادامی که سایر مناطق کشور به جز کلانشهرها، توسعه پیدا نکنند، این اتفاق در آینده نیز قابل پیشبینی است. این مسأله مربوط به این دوران نیست، از سال 1335 تاکنون ما نسبت به توسعه مناطق محروم، کمترتوجه کردهایم. بهترین راهکار انتخاب 31 شهر معین برای همان 31 شهرستان بحران زده است تا هزینهها نیز کاهش یابد. کرمان، لرستان، سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، ایلام و خوزستان جز و استان هایی قلمداد میشوند که در لیست 31 شهرستان، بیش از سایرین خودنمایی میکنند. شما در اتفاقات اخیر هم میبینید که استانهای مهاجر فرست کمترین آسیب را از این درگیریها دیدهاند و برعکس، مناطق اطراف اصفهان، شیراز و تهران که جزو استانهای مهاجر پذیر قلمداد میشوند، بیشترین آسیب را از این ناحیه میبینند.
سازمانهای مردم نهاد، زبان گویای حاشیهنشینها
احمد بخارایی؛ جامعه شناس
در کشورهای پیشرفته حلقه واسط و میانجی بین قشرهای آسیب پذیر در جامعه و قشرهایی که از توانمندی برخوردارند، یعنی توان مالی و اقتصادی بالایی دارند یا به لحاظ سیاسی قدرت دارند و جزو مسئولان به شمار میروند، عمدتاً گروههای داوطلب هستند. بحث مددکاری جامعهای (community work) در این گروه مورد نظر است، یعنی همان NGOها یا سمنها که هم با قشر آسیب پذیر و هم با مقامات بالاتر در ارتباط هستند. باید توجه کرد که مددکاری جامعهای با مددکاری اجتماعی متفاوت است، مددکاری اجتماعی در سطح خرد است، اما مددکاری جامعهای در سطحی کلان عمل میکند. این قضیه در 25 سال اخیر در اروپا پا گرفته، چون دولتها نمیتوانند به همه نیازهای بهروز اجتماعی پاسخ دهند و عملاً هرچه جلوتر میرویم، نیازها بیشتر میشود. انسانها میخواهند مطابق با استانداردها زندگی کنند، در این میان اقشار آسیب پذیر هم با توجه به رشد تکنولوژی به حقوق خود آگاه میشوند و طبیعتاً سطح انتظار آنها هم بالا میرود. در کشورهای غربی که مهاجران زیادی هم در آنها وجود دارند، مسائل و مشکلات زیادی هم دیده میشود. در این خصوص قبل از هر چیزی تعامل فرهنگی نیز باید صورت بگیرد. در خانوادهای که سرپرست خانواده کارگر است، چه در ایران چه پاکستان یا سوئیس طبقه کارگر وجود دارد و فرزند این طبقه هم مانند سایرین میخواهد درس بخواند و از حداقل امنیت اقتصادی و رفاهی برخوردار باشد. کشور ما به شکلی کشوری مهاجرپذیر است و در حاشیهها، مهاجران زیادی داریم که مشکلات و مسائل زیادی هم دارند. هم از بعد حقوق بشری و هم از نظر قانونی باید به نیازهای این افراد پاسخ داده شود. قشرهای آسیب پذیر که سطح توقع آنها هم نسبت به قبل بالاتر رفته بیشتر باید مورد توجه قرار گیرند، زیرا بر اساس تئوریهای جامعه شناختی این گروه از افراد چنانچه رها شوند به مسائل دامن خواهند زد. غیرعادلانه است که افراد در حاشیهها به حال خود رها شوند و نرخ بیکاری بیشتر و تحول فرهنگی کمتری را تجربه کنند. البته امروزه معنای حاشیه تغییر کرده در سالهای دور، حاشیه نشینی به معنای نزدیکی ورودی شهرها بود و به معنای حاشیه جغرافیایی بود، اما این تعریف دستخوش تغییر فاحشی شده و ممکن است در قلب پایتخت نیز محلهای پیدا شود که از امکانات کم و محدودی برخوردار شود و این امر همان تبلور حاشیه نشینی است. زمانی کرج و محلههای اطراف آن جزو حاشیهها محسوب میشدند، اما در حال حاضر این مناطق رنگ و بوی حاشیه نشینی ندارد در مقابل، بافت جمعیتی درمحلههایی همچون تهرانپارس، صادقیه، رباط کریم و نظایر آن هر یک تحلیلهایی جداگانه دارند. اما بهطور کلی، وجود خشونت اجتماعی در اقشار آسیب پذیر یا به قولی حاشیه نشینها باید برجسته شود. خشونت در حاشیهها، وجود عینی دارد، اما وجود ذهنی ندارد. روزنامهها و رسانهها باید زبان گویای این اقشار باشند، از طرفی هم باید آینه را روبهروی جامعه نگه دارند تا از دل تصویر آینه درمانها نمایان شود. قبل از هر چیز نیاز مردم و خواسته مردم باید مشخص شود و پس از آن با بیرون کشیدن راه حل، گروههای داوطلب یا همان NGOها به صحنه آمده و با انتقال صدای مردم به مسئولان، به کمک اقشار آسیب پذیر جامعه بشتابند. پرواضح است با شکلگیری مطالبه گری، صدای مردم هم شنیده خواهد شد.
دولت صدای دهکهای پایین جامعه را بشنود
جعفر بای؛ آسیب شناس اجتماعی
توجه به وضعیت حاشیهنشینها این روزها باید اولویت اصلی دولت باشد. بخشی از خانوادههایی که در حاشیه شهرها زندگی میکنند حالا نگران معیشت زندگی خود هستند، البته معتقد نیستم که تمام اعتراضها از سوی طبقه حاشیهنشین بوده است اما این خانوارها بیشتر از دیگر اعضای جامعه نگران وضعیت زندگی خود هستند. با این حال در چند روز گذشته شاهد ناآرامی در برخی از مناطق کشور بودیم که بخشی از این ناآرامیها هم بهدلیل عدم اطلاعرسانی صورت گرفت. اگر دولت چند روز قبل از اجرا توضیح میداد که این اقدام به نفع گروه محروم جامعه است و هدف از افزایش قیمت سوخت کمک به حال زندگی محرومان جامعه است مردم راحتتر با بالا رفتن قیمت بنزین کنار میآمدند. بزرگترین مشکل در چند روز گذشته هم اطلاعرسانی دقیق بود.
بنده هم معتقدم سوخت ارزان است اما با شنیدن یکباره این تصمیم شوکه شدم. پذیرش این مسأله برای افرادی که در طبقه پایین جامعه قرار دارند سختتر از دیگر افراد است. البته در این ناآرامیها از ناآگاهی حاشیه نشینها سوءاستفاده شد و برخیها جهت دهی شده حاشیه نشینها را وارد این جریان کردند. همه بهخوبی میدانیم بسیاری از حاشیه نشینها اتومبیل ندارند که بخواهند نگران افزایش قیمت بنزین باشند. بنابراین برخی از افراد اعلام کردند با افزایش قیمت سوخت بسیاری از کالاها در آینده افزایش پیدا میکند همین موضوع موجب واکنش مردم مناطق خاص شد. افرادی که در حاشیه شهرها زندگی میکنند به خاطر ناآگاهیهای سیاسی و اقتصادی زودتر از دیگر افراد جامعه تحت تأثیر قرار میگیرند و راحتتر از دیگر طبقات اجتماعی احساساتشان بهم میریزد. ما در اعتراضهای اخیرهم شاهد این موضوع بودیم. به نظر میرسد دولت باید بیشتر از گذشته صدای دهکهای پایین جامعه را بشنود و در کنار دولت باید سازمانهای مردمنهاد را تقویت کند. این سازمانها باید به طور جدی روی حاشیه نشینها فعالیت کنند. سازمانهای مردم نهاد میتوانند پل مناسبی بین مردم و دولت باشند آنها میتوانند صدای محرومان و حاشیه نشینها باشند. این واقعیت وجود دارد افرادی که در حاشیه شهر زندگی میکنند زبان گویایی برای مطرح کردن خواستههایشان ندارند و هرگاه هم خواستند که درباره مسائلشان صحبت کنند ناآرامی به وجود میآوردند. بنابراین این گروه باید نمایندگانی داشته باشند که انجمنهای غیردولتی بهترین نماینده برای این افراد هستند در سوی دیگر دولتها میتوانند از طریق افکارسنجی و تحقیقات مراکز پژوهشی که در زمینه اجتماعی فعالیت میکنند نبض جامعه را به دست گیرند و بدانند در چه زمانی چه تصمیماتی را اجرایی کنند. اگر دولت به درک صحیحی از واقعیتهای زندگی طبقه محروم جامعه دست پیدا کند دیگر این طبقه با تصمیمات گرفته شده مخالفت نمیکند.
باید جایی باشد تا مردم صدایشان را به گوش مسئولان برسانند
سعید معدنی، جامعه شناس
سه نوع حکومت داریم که در طول تاریخ یا در یک برهه زمانی مستقر می شوند. نوع اول حکومتهایی است که ارزشی برای جامعه قائل نیستند. این حکومتها قبل از دوران مدرن و انقلاب فرانسه حاکم بودند. دراین نوع حکومت، حاکمان هیچ حقی برای مردم قائل نبودند. معیار، سخن حاکمان بود که قانون میشد. مردم هیچ حقی نداشتند مگر در استثنائاتی. بعد از انقلاب فرانسه بحث جامعه مدنی پیش کشیده شد و گفتند که حکومتها باید پاسخگوی مردم باشند. اینجا شکل دوم حکمرانی بهوجود آمد. در این حکمرانی قانونهایی تصویب کردند و گفتند باید در چارچوب قانون حرکت کرد اما باز هم شکاف ایجاد شد و به نتیجه نرسید. اینجا بود که شکل سوم حکومت شکل گرفت. در این حکومتها دائماً انتخابات وجود دارد. احزاب فعال هستند. میتوانند با دیدگاههای جدید، قانون اساسی را تغییر دهند. اما زمانی که شکل سوم حکمرانی، بهصورت ایدهآل شکل نمیگیرد و خواستههای مردم برآورده نمیشود، این خواستهها جمع میشود و در یک نقطه به شکل اعتراض و اغتشاش خود را نشان میدهد.
دولت هم هیچ راهکاری نیندیشیده است که مردم خواستههایشان را چگونه اعلام کنند. در خارج روزنامهها و احزاب هستند. البته در کشورهای دیگر هم اعتراض و اغتشاشات شکل میگیرد. امروز ما شاهد اعتراض جلیقه زردها در فرانسه هستیم. فرانسه مهد دموکراسی است اما با همه تمهیداتی که اندیشیده است بازهم شاهد اعتراض این گروه هستیم. حال سؤال اصلی این است که مردم اعتراض خود را به چه شکلی بیان کنند؟ راهکار چیست؟ فرض کنید معلمان اعتراض دارند. چه کار کنند؟ سر کلاسها نروند؟ سرکلاس بروند اما درس ندهند؟ جلوی مجلس تجمع کنند؟ ما هیچ پاسخی برای این سؤالها نداریم. همین است که بنزین بهانهای میشود تا این اتفاقها شکل بگیرد. آیا افزایش بنزین کارشناسی شده بود؟ بهنظرم کارشناسی نبود. چون اگر کارشناسی بود نباید چنین واکنشی در پی داشته باشد. آیا کسانی که قیمت بنزین را افزایش دادند با افرادی که در کف جامعه هستند مثل اهل سیاست، روزنامهنگاران، جامعهشناسان و... مشورت کردند؟
کارشناسی بنزین فقط اقتصادی نیست، باید جوانب سیاسی و اجتماعی آن را هم سنجید. آیا از روزنامهنگاران و فعالان حوزه اجتماعی پرسیدند که اگر قیمت بنزین به سه هزارتومان برسد واکنش جامعه به آن چگونه خواهد بود؟ معلوم است این مشورتها انجام نشده است که شاهد چنین واکنشهایی هستیم. حتی به نظر میرسد در کمیسیونهای مجلس هم ارزیابی نشده بود. به نظر من حداقل باید بنزین سهمیهای برای گروههای خاص را همان هزار تومان درنظر میگرفتند بعد بنزین سهمیهای را برای سایر اقشار افزایش میدادند، قیمتش را هم 50 درصد بالا میبردند. بنابراین نیاز بسیاری از رانندگان تاکسی، برآورده میشد. بعد میآمدند و بنزین آزاد را گران میکردند تا 4 هزارتومان هم میتوانستند افزایش دهند، اما این کار را نکردند. امروز هم باید راهکاری اندیشیده شود تا اعتراضهای صنفی و شغلی انجام شود و انرژی اعتراضی تخلیه شود. باید جایی باشد تا مردم با آرامش صدایشان را به گوش مسئولان برسانند.
کشوری که هر وجبش طلاس ببین با سیاست های غلط ...به چه روزی افتاده!!
کدوم حق اعتراض؟ شما بیا خوزستان حقوق رو هر ۶ ماه میدن اونم ۲ ماه از ۶ ماه اعتراض که کنیم میشیم آشوب گر و مزدور!!!
اعتراض حق مردمه؟ خب چرا مثل کشورهای خارجی برای اعتراض مسالمت آمیز مجوز نمیدید؟
چاپ کنید
مجبور میشی فقط فارس نیوز ومشرق نیوز بخونی
1: مردمی که معترض هستند و اعتراضشان را بدون خشونت فریاد میزنند و البته صف شان را از آشوبگران جدا میکنند.
2: مردمی که معترض هستند و اعتراضشان را با خشونت نشان میدهند که آشوبگر خوانده میشوند
3: مردمی که با عنوان مخالفت با گروه دوم اجازه راهپیمایی دارند ولی در واقع مقابل مردم گروه اول صف کشی میکنند. اینها برخی هاشان سهمیه بگیر و برخی هاشان سودجویانی هستند که از فضای ملتهب سود کلان می برند
مردم اسیب می بینند .
همه انتخابات
خلاف امنیت تر از اینترنت .
و فقط صداهای خاصی رو میشنوه